.
اطلاعات کاربری
درباره ما
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت
ارطغرل قهرمان ایرانی که ایرانی بودن او فراموش شده است.
(( ارطغرل ناجی خاورمیانه از دست مغولان و صلیبیون ))
 واحد خبر کارگروه صلح و سازش // به نقل از مجله الکترونیکی یک کتاب ، حجت بقایی در متن کوتاهی نوشت : یکی از اساتید پیشنهاد کردند ، که داستان ( ارطغرل ) را به صورت منظومه بنویسم، ایشان گفتند هزینه های چاپ و انتشار به زبانهای فارسی،ترکی،ترکمنی،ازبکی،قزاقی،قرقیزی،ایلگوری،تاتاری،آذری،تاجیکی و انگلیسی را خودشان هماهنگ می کنند.و تاکید داشتند که باید حقیقت ایرانی بودن ایشان پررنگ باشد ...
و من اگر انگیزه و فرصت داشته باشم، برای نوشتن سوژه های فوق العاده ای دارم، ولی شخصیت ارطغرل هم ( برایم جذاب است ) و این روزها مورد توجه مخاطبین در جهان است و داستانی که ترکیه برای او ساخته به قدری برای مخاطب جذاب بوده که مجسمه های ارطغرل در کشورهای مختلف نصب شده و داستانش به زبانهای مختلف بازگو می شود .و جالب اینکه داستان سفر ارطغرل از شمال خراسان و گلستان شروع می شود ، و بعد به غرب ایران کشیده شد و ادامه ماجرا .


:: برچسب‌ها: ارطغرل , منظومه ارطغرل , تاریخ ایران , تاریخ خاورمیانه , صلیبیون , مغولان , ,
:: بازدید از این مطلب : 35
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تبلیغاتچی 34
ت : چهار شنبه 22 اسفند 1403
.

دم افطار که شد

همه یک جا رفتند

هر کسی با دگری

سر سفره غذا بنشستند

ومنم در آن حال

لقمه نانی فراهم کردم

حال گدای در خالق داشتم

ناگهان حس کردم

نفسی بود کنار قلبم

دل من آرام بود

جان خستم

سرحال و شاداب

گفت بر من

صدای همره من

او که صد بار مرا

راه نشانم داده

گفت : با آرامش

لذت لحظه افطار ببر

من و نفست برویم

لحظه ای با او باش

در سکوت و آرام

حس سلطان زمینی داشتم

لحظه سنگینی بود

خالقم بود کنارم انگار

و منم

سفره یک رنگ خودم گستردم

ذکر گفتم کوتاه

و دعایی کردم 

بعد آرام آرام

روزه خود وا کردم

بعد افطار برای چایی

رفتم و برگشتم

یک نفر گفت

که میهمان رفته

حس من گفت

که خالق با من

از ازل تاابد

هست همراهم

و منم تنها با یک چایی

رفتم و

پنجره را وا کردم

آسمان ابری بود

ولی دل

پرده ابر زد کنار

شکر کردم خدا

لحظه افطار

کنارم بوده

شادی و شورو شعف

از دل من بر صورت

آنچنان بود که دگر

انگاری ضعف نخوردن

شده دور از بدنم

پا شدم رفتم و

با ذکر به لب

مسجدی یافتم و

خلوت خود در مسجد

سر کردم

- -

حجت بقایی 

13/12/1403

از مجموعه : افطار گدا و خدا

مببع : نشریه ادبی انوشا



:: برچسب‌ها: افطار گدا و خدا , شعر سپید , شعر نو , شعر فارسی , ادبیات , شاعر ایرانی , ,
:: بازدید از این مطلب : 58
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تبلیغاتچی 34
ت : چهار شنبه 14 اسفند 1403
.
پایگاه حامیان مشاور تحقیق و توسعه // به مناسبت همزمانی شب قدر و سال تحویل ۱۴۰۴ حجت بقایی قطعه ادبی در پایگاه ادبی شعر نو منتشر کرد،
در این قطعه ادبی سعی شده برای بیان این تضاد بهترین گزینه ها استفاده شود.
در ادامه متن شعر را منتشر می کنیم :
تلاقی شب قدر و نوروز
- - -
نوروز چهارصد و چهار
تحویل سال شب قدر است
عید من جشن ندارم
در دعا و عشق غرقم
لیک شادی من ندارم
مست عشق اولیایم
رقص و پایکوبی ندارم
جشن من امسال فطر است
بر من امسال پیامی ندهید
قدر نوروز بدانم
حرمتش قدر دانم
عبد باشم سال تحویل
بعد در وقت مناسب
عید گیرم بندگی را
فطر هم عید صیام است
هم شود نوروزم امسال
چه سعادتی شد امسال
امتحانی ساده اما
سخت گیرند برخی آنرا
من به کس کاری ندارم
عید بنده بعد فطر است
تحویل چهارصد و چهار را
سر کنیم با قدر همراه
شادی و جشنش بماند
بعد فطر و ماه قرآن
سالها این اتفاقی است
قدر تحویل را بدانیم
هر دو را با احترامش
لیک حرمت هم بداریم
یا علی با عشق نامت
می رویم در سالی پر شور
تا که باشد چهارصدوچهار
سالی پر از ثروت و کار
- - -
حجت بقایی
 
 
#تحویل_سال
#شب_قدر
#سال_نو
#عید_فطر
#نوروز_هزار_و_چهار_صد_و_چهار
#شعر_نو
#رمضان
#بداهه


:: بازدید از این مطلب : 36
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تبلیغاتچی 34
ت : شنبه 11 اسفند 1403
.

موج تبلیغاتی شمال به نقل از پایگاه حامیان مشاور تحقیق و توسعه // دکتر بقایی نگارش فیلمنامه ای معمایی و رازآلود را آغاز کرد. به گفته ایشان این فیلمنامه به عنوان خوراکی برای ساخت در هوش مصنوعی نوشته می شود ولی این که چطور می خواهند این کار انجام شود را توضییح ندادند.در ادامه گزارشات منتشر شده در برخی رسانه ها را جهت اطلاع منتشر می نماییم.

گزارش منتشره در سرویس خبرنگاران آزاد خبرگراری فارس //آغاز نگارش فیلمنامه قلب تسخیرشده با عشق مقدس

فرهنگسازی توجه و پرورش نخبگان سیاسی ، مذهبی
فیلمنامه بر اساس زندگینامه پنج تن از اساتید برجسته ایرانی در رشته های مختلف نوشته شده است. درونمایه قصه صبر و استقامت جهت رسیدن به اهداف عالیه است.
سرپرست نویسندگان این فیلمنامه حجت بقایی است، که خودش می گوید این فیلمنامه را برای ساخت با کمک هوش مصنوعی می نویسند. آقایان رقابتی،پیرپور،علی نیا،علیشاهی،حسین پور،مهدوی،کبیری،سلمانیان،شهسواری،کشاورز،خانمها شاد،قشقایی،حبیبی،ماهوتی،معتمدی در نگارش این فیلمنامه با بقایی همکاری دارند.

متن منتشره در پایگاه هنری تیوال // راستش دیگر آن ذوق و شوق فیلمسازی،مستندسازی و یا فیلمنامه نویسی را ندارم، لیکن اگر سوژه ای جذبم کند، از نوشتن لذت می برم، و جدیدا دارم با چند تن از دوستان هماهنگ می کنم تا فیلمنامه ها جهت تولید در هوش مصنوعی نوشته شوند. انواع نگارش و سبکهای نگارش را دارم تمرین می کنم، ببینم کدام بهتر جواب خواهد داد و خروجی به قصه اصلی نزدیکتر است.
حالا تازه دارم شروع می کنم، ببینم چه خواهد شد .
- - -
(( آغاز نگارش فیلمنامه قلب تسخیرشده با عشق مقدس ))
- - -
با هدف فرهنگسازی و توجه و پرورش نخبگان سیاسی ، مذهبی
نگارش فیلمنامه قلب تسخیرشده با عشق مقدس آغاز شد.
پژوهش این فیلمنامه بر اساس زندگینامه پنج تن از اساتید برجسته ایرانی در رشته های مختلف نوشته شده است. درونمایه قصه صبر و استقامت جهت رسیدن به اهداف عالیه است.

 



:: برچسب‌ها: فیلمنامه , هوش مصنوعی , فیلم سینمایی , فیلم معمایی , فیلم رازآلود , حجت بقایی , فیلمنامه نویس , ,
:: بازدید از این مطلب : 67
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تبلیغاتچی 34
ت : سه شنبه 7 اسفند 1403
.
عجیب ولی واقعی : در خواب با پرنده ام درددل کردم، در واقعیت مُرد .
 
دیروز جمعه اتفاق عجیبی برایم افتاد که شدیدا شوکه ام کرد و من هنوز متوجه پیام نشده ام.
موج تبلیغاتی شمال // دکتر حجت بقایی در کانال شخصی اش در ایتا نوشت : راستش این چند روز به دلیل مفاسد مالی که آخر سال صورت می گیرد ، حال مساعدی ندارم، چون می دانم ولی کاری نمی توانم و نباید کنم، تا خدایی ناکرده به کسی بر نخورد.بگذریم، پریشب خواب دیدم که پرنده مان آمده در اتاقم و مرا صدا می کند، گفتم، الآن حس صحبت ندارم فردا با هم حرف می زنیم. ولی پرنده ام اصرار کرد و من شروع کردم به درد دل، تا صبح برایش درد دل کردم، از اداره تا فعالیتهای اجتماعی ام و مشکلات را گفتم ... دیگر پرنده را ندیدم، راستش اصلا فراموشم شد. فردای آن شب ، عصر جمعه، از کنارش رد شدم، به اهل خانه عصر بخیر گفتم و رفتم که دراز بکشم، بعد از دو یا سه دقیقه صدای پسرم آمد که بابا پرنده مُردِه ، بلند شدم و دیدم مرده. نگاهش که کردم، یاد خوابم افتادم، متعجب مانده بودم .
آیا مرا که دیده از ناراحتی سکته کرده .من که اصلا با این پرنده حرف نمی زدم. مگر آن خواب طولانی .یا نه همزمانی جالبی اتفاقی افتاده.هر چی هست ، پیامی دارد که من نمی دانم . . . نتیجه می گیرم، دیگر حتی با حیوانات هم نباید درد دل کنم.


:: برچسب‌ها: پرنده , درد دل با پرنده , ,
:: بازدید از این مطلب : 65
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تبلیغاتچی 34
ت : شنبه 5 اسفند 1403
.

نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی